کتاب آخرین نامه معشوق اثر جوجو مویز کاغذ سفید انتشارات آثار برات
495,000 60%
198,000 تومان
برنده ی عاشقانه ترین رمان سال بریتانیا
جنس کاغذ سفید خارجی
وزن
484 گرم
ابعاد
21 × 145 سانتیمتر
ناشر
آثار برات
نویسنده
جوجو مویز
مترجم
لیلی قاسمی / اعظم قاسمی
سایز کتاب
رقعی
نوع جلد
شومیز
تعداد صفحات
432
کتاب آخرین نامه ی مشعوق:
هشتمین رمان جوجو مویز نویسنده محبوب انگلیسی است. مویز پس از انتشار این کتاب توانست برای دومین بار جایزهی رمان عاشقانه بریتانیا را در سال 2011 کسب نماید. وی تنها نویسندهای است که برای دو کتاب میوه خارجی در سال 2004 و آخرین نامهی معشوق موفق به کسب این جایزه گردیده.
به گفتهی جوجو مویز ایده اولیه کتاب هنگامی که در یک کافه بوده به ذهنش خطور کرده است. وی در کافه شاهد گفتگوی زنانی بود که در خصوص پیام کوتاه و نحوهی برقراری ارتباط از طریق آن و پیامی که می خواستند ارسال کنند بحث می کردند.
این گونه شد که جوجو مویز تصمیم گرفت تا با نوشتن رمانی عاشقانه با محوریت پیدا کردن نامه های عاشقانه توسط دو زن در دو زمان مختلف به نام های جنیفر و الی، حس نوستالژیک نامه نگاری در زمانهای گذشته را برای علاقهمندان مطالعه بازسازی کرده و تاثیرنامه در زندگی این افراد را روایت کند.داستان کتاب آخرین نامه ی معشوق :
این داستان در سال 1960 اتفاق میافتد؛ زمانی که جنیفر بعد یک تصادف شدید در بیمارستان چشم باز میکند اما هیچ چیز را به خاطر نمیآورد. نه تصادف دلخراشی که او را به بیمارستان کشانده نه همسرش را و نه حتی هویت خودش را. او در زندگی خود احساس سردرگمی و بیگانگی میکند تا اینکه با نامهای مواجه میشود که با نام ب امضا شده.
نامه ای که ظاهرا توسط معشوقش برای او نوشته شده… بعد گذشت مدتها در سال 2003 نامهها به دست روزنامهنگاری به نام الی میرسد و مشاهده آن همه احساسات عاشقانه پاک، مسیر شغلی و عشقی او را به کلی تغییر میدهد.بخشی از کتاب آخرین نامه ی معشوق :
اکتبر 1960
داره بیدار میشه، صداهای مبهمی به گوشش میرسید، مثل کشیدن شدن صندلی روی زمین و بعد بلافاصله با حرکتی سریع، حلقههای پرده به یکدیگر برخورد کردند. صدای دو نفری بود که چیزی را آهسته و آرام زمزمه می کردند. الان دکتر هارگریوز رو خبر می کنم. برای لحظاتی سکوت بر همه جا سایه انداخت.
کم کم متوجه صداهایی نامفهوم شد. صدای عبور ماشینی در دوردست. عجیب بود. ولی انگار صداها از زیر پایش شنیده میشدند. به همهمههای مبهم اطراف دقیق شد. اصوات کمکم شکل واضحتری به خود میگرفتند. درحالی که سعی میکرد سرا پا گوش باشد، ذهنشم به شدت درگیر بود. دردی توی بدنش پیچید و…