کتاب مغازه جادویی کاغذ سفید اثر جیمز آر دوتی انتشارات آثار برات
305,000 60%
122,000 تومان
درباره ی کتاب مغازه ی جادویی :
مغازه ی جادویی داستان جادوی ذهن است که زندگی ما را متحول میسازد…
کتاب مغازه ی جادویی نوشته ی جیمز دوتی، جراح مغز و اعصاب معروف، داستان در خور توجه او در ناملایمات و سختی ها را با ما به اشتراک می گذارد.
این که چگونه مسیر زندگی او به شدت تحت تأثیر زنی در مغازه ی جادوگری قرار گرفته است.
درس هایش ادراک ما از جهان و جایگاهمان در آن را تغییر می دهد و قدرت ذهن برای تغییر و قدرت شفقت برای شفا را نشان می دهد.
خاطراتی شیوا و قدرتمند که می توانند زندگی شما را تغییر دهند.»
خصوصیات مغازه ی جادویی
هرچند وقت یک بار کتابی می خوانید که تا تمامش نکنید نمی توانید آن را زمین بگذارید.
این کتاب چنین کتابی است.داستانی غم انگیز و الهام بخش.
شما را به خنده و گریه وا می دارد. ذهنتان را به لرزه در می آورد ،
قلبتان را می شکند و روحتان را تکان می دهد
و در عین حال شما را سرگرم می کند.
دکتر جیمز دوتی « جراح مغز و اعصاب معروف از چاقوی جراحی دو قلوی عقل و احساس بر روی آگاهی ما استفاده می کند .
او جراح روح است. کتاب مغازه ی جادویی انفجاری از فیض و روشنایی است.
کلیت کتاب مغازه جادویی :
جادویی که جیم از یک پیرزن در مغازه ی جادویی یاد می گیره
و زندگیش بعد از اون ، زیر و رو میشه …
اما هیچ جادویی بدون بها نیست
و جیم به پیرزن قول میده تا دانشش رو در اختیار بقیه بذاره !
همین باعث میشه که این کتاب رو بنویسه این کتاب براساس واقعیته!
مغازه جادویی کتابی الهام بخش در مورد جادو و قدرت ذهن، مدیتیشن، قلب و احساسات ماست…
بخشی از کتاب مغازه ی جادویی :
ما فقیر بودیم.
چیزی تا بیرون کردن ما از خونه نمونده بود و باید به صاحبخونه پول میدادیم.
اما از کجا؟
پدری که همیشه مست بود یا مادر افسرده ام که همیشه مریض بود
میتونستند این پول رو جور کنند؟ نه!
شاید من میتونستم
شاید اگه جادوگر بودم میتونستم یه زندگی بهتری بسازم.
زندگی که توش نه فقیر بودیم نه غمگین!
من عاشق جادوگری بودم و می خواستم یه روزی جادوگر بزرگی بشم
اما تنها وسیله ی جادوگری من یه انگشت مصنوعی بود که اون هم خراب شد!
سوار دوچرخم شدم و توی شهر گشتم تا به مغازه جادوگری برسم.
وقتی وارد مغازه شدم فکر نمی کردم جادویی رو یاد بگیرم که تمام زندگیم رو عوض کنه!
من اونجا یک پیرزن به اسم روث دیدم که به همراه پسرش برای چندوقت به شهر ما اومدن.
بهش گفتم به جادوگری علاقه دارم و اون گفت می تونه بهم جادویی رو یاد بده که از همه ی جادوها بالاتر و قوی تره.
من از روز بعد شاگرد و همراه اون شدم.
توی اون مغازه روث بهم از جادویی گفت که زندگی خودش رو تغییر داد و من رو هم در نهایت از یک پسربچه ی فقیر به یک پزشک مغز و اعصاب تبدیل کرد.
اون هم نه با یک چوب دستی و کلاه جادویی که از توش خرگوش بیرون میاد بلکه با چند روش ساده من رو از سرگردونی نجات داد.
ما هم تونستیم پول خونه رو جور کنیم و هم من از اون افسردگی و سردرگمی نجات پیدا کردم.