کتاب دختری که رهایش کردی اثر جوجو مویز انتشارات آثار برات
545,000 61%
210,000 تومان
جنس کاغذ سفید و خارجی
وزن
554 گرم
ابعاد
21 × 145 سانتیمتر
ناشر
آثار برات
نویسنده
جوجو مویز
مترجم
لیلی قاسمی / اعظم قاسمی
سایز کتاب
رقعی
نوع جلد
شومیز
تعداد صفحات
496
کتاب دختری که رهایش کردی: از پرفروشترین های نیویورک تایمز
کتاب دختری که رهایش کردی نوشته ی جوجو مویز
این کتاب جز رمانهایی است که نویسندهی آن با بهرهگیری از خاطرات و حوادث دوران جنگ جهانی دوم، خواننده را به حالوهوایی خاص میبرد. فضاسازی بسیار زیبایی را صورت میدهد.
جوجو مویز در این کتاب به گونهای زیبا و نوآورانه، داستان خود را در قالب یک رمان تاریخی عالی که مضمونی واقعی و هیجان انگیز دارد، روایت میکند.
کتاب دختری که رهایش کردی داستانی دربارهی دو زن، با برخی ویژگیهای مشابه میباشد. یکی از آنها به نام سوفی در زمان اشغال فرانسه مجبور است تا از خانوادهاش در نبود شوهر در مقابل نازیها محافظت نماید. دیگری به نام لیو که در لندن زندگی میکند، میباشد.
شوهر لیو قبل از فوت به وی یک تابلو نقاشی هدیه میدهد که نمایی از یک زن است و مربوط به به یک قرن قبل میباشد. نویسنده با هنرمندی خاصی رابطهی بین این هدیه با سوفی لفیور را در طول داستان به جذاب ترین شکل ترسیم میکند، طوری که خواننده نمیتواند کتاب را لحظهای زمین بگذارد.بخشی از کتاب دختری که رهایش کردی :
آن روز غروب فرمانده با روزهای قبلش فرق داشت. انگار از لحاظ روحی دچار آشفتگی و تلاطم شده بود. من هنوز تو فکر بودم که او چه طور توانست جان انسانی را بگیرد. یعنی کشتن یک انسان اینقدر برایش عادی بود؟ طوری نگاهم کرد که احساس کردم میخواهد چیزی به من بگوید، اما حرفی نزد.
خودم را با تابههای آشپزخانه مشغول کردم. بالاخره طاقت نیاورد و سکوت را شکست و گفت به نظر میرسه که خیلی خستهاین؟ تنهاتون میزارم که یه کم راحت باشین.
سینی لیوانها را برداشتم و به دنبال او به راه افتادم. نزدیک در به طرز غیرمنتظرهای به سمت من برگشت، طوری که مجبور شدم بایستم، بعد درحالی که کلاهش را روی سرش مرتب میکرد گفت: راستی حال بچه چه طوره؟
ژان؟ خوبه. متشکرم. اگه یه ذره….
نه منظور من اون یکی بچه ست.
نزدیک بود سینی لیوانها از دستم سقوط کند. لحظهای مکث کردم. سعی کردم آرامش و خونسردی خودم را حفظ کنم اما نمی توانستم. انگار تمام خون بدنم توی گردنم جمع شده بود. فهمیدم که او همان شب اول، متوجه بچهخوک شده. شروع کردم به حرف زدن؛ صدایم زبر و خشن شده بود. نگاهم را نمیتوانستم از روی لیوانها بردارم.
به نظرم…. با توجه به شرایط موجود، انگار حال همگی ما خوب است. او هم به همین فکر میکرد.
مراقبش باشین. بعد خیلی آرام و آهسته: گفت بهتره تو این شبای سرد، زیاد بیرون نیاد. نگاهش بیش از حد معمول روی من ثابت مانده بود و همین مرا اذیت میکرد بعد به سمت در رفت و خارج شد و…
دختری که رهایش کردی نه فقط تصویری از یک رمان تاریخی عالی، بلکه یک داستان مرموز واقعی و هیجانانگیز بود.