کتاب چهار اثر فلورانس اسکاول شین

درباره نویسنده

فلورانس اسکاول شین (Florance Scovel Shinn) متولد 24 سپتامبر سال 1871 در نیوجرسی است. او در یک خانواده‌ی مشهور، اصیل و کهن فیلادلفیایی به دنیا آمد. پدربزرگ او عضو کنگره‌ی شورای تصمیم گیری مواضع قاره‌ای و استقلال بخش‌های خاص بود. دایی فلورانس از بزرگانی بود که نقش به سزایی در طراحی پرچم آمریکا داشت. فلورانس اسکاول شین از کودکی خود نقاشی‌های زیبایی می‌کشید و قادر بود احساساتش را به وسیله‌ی نقاشی‌هایش منتقل کند. روح بلند او از ابتدای زندگی‌اش مشخص و پررنگ بود.

او بین سال‌های 1889 تا 1897 در مرکز هنرهای تجسمی پنسیلوانیا در رشته‌ی طراحی و نقاشی تکمیل کرد. در همین مرکز بود که فلورانس با همسر خود، اِوِرت شین آشنا شد. این زوج بعد از ازدواج به آپارتمانی در نیویورک نقل مکان کردند. اِوِرِت شین که یک نمایشنامه نویس بود، در کنار خانه‌شان تئاتری ساخت و سه نمایشنامه نوشت، فلورانس در این نمایش‌ها نقش اصلی را بازی می‌کرد. فلورانس و اورت در سال 1912 از یکدیگر جدا شدند.

در اوایل دهه‌ی 1900 میلادی فلورانس اسکاول شین به عنوان تصویرگر در مجلات معتبری مانند هارپر مشغول به کار بود. در همین دوران بود که تصویرگری کتاب‌های کودکان را نیز به عهده گرفت. اسکاول شین در سال 1903 نخستین زنی بود که توانست به سبب مهارت‌هایش وارد انجمن تصویرگران آمریکایی‌ها شود. اگرچه که این انجمن تا سال 1922 به هیچ زنی حق عضویت کامل نداد.

درباره کتاب

نویسنده در کتاب چهار اثر از فلورانس اسکاول شین انتشارات مؤلف، می‌گوید آن چیزی که در زندگی‌مان اسم محدودیت برایش نام‌گذاری کردیم، در حقیقت حصاری است که خودمان دور خودمان گذاشتیم. اگر تصور می‌کنید که به یکسری درخواست‌ها در زندگی دست پیدا نمی‌کنید زیرا پول یا اسباب لازم ندارید، همان خواهد شد. ولی اگر در بدترین وضعیت ممکن باشید و آرزوهایتان را مشاهده کنید، بی‌شک به آن خواهید رسید. زیرا کلام می‌تواند زندگی ما را دگرگون کند. شاید آن را ساده نگاه کنیم و بگوییم که سخن اثری بر زندگی ما ندارد. ولی همین جملات به تعبیر ساده می‌تواند تحولی عظیم در زندگی ما خلق کنند.

همه‌ی نعمت‌های خداوند در وجود زنان نهادینه شده است تا مجدد آن‌ها را به بهشت برگردانند. این واقعیت بازی زندگی برای زیبایی‌های خلقت است. برای خیلی از اشخاص، زندگی مانند میدان رزم است، ولی حقیقت اینگونه نیست و زندگی اکثرا مانند یک بازی است.

در واقعیت اگر ما به بعضی از پیش آمدهای غیرطبیعی و ماورایی که از ژرفای جانمان منشا می‌گیرند، باور نداشته باشیم، به هیچ عنوان قادر نخواهیم بود که در این بازی پیروز شویم. اگر ما به جهان بدی و نفرت بدهیم امکان ندارد خوبی و عشق بگیریم و یا بالعکس اگر عشق بدهیم، امکان ندارد جز آن به دست آوریم. همچنین در مقابل دروغ، تقلب و دیگر صفات اخلاقی به همان صورت و همان مقدار نصیبمان می‌شود. اکنون از همه مهمتر این است که ما چطور از هر یک از بازی‌های زندگی درس بگیریم و در بازی زندگی خود به کار بگیریم.

جملات نابی از این کتاب

1- هر لحظه به تو می‌گویم که به دشمنانت نیکی کن. برای کسی که به تو بدی کرده است،طلب آمرزش کن. برای کسی که مغرضانه از تو سوءاستفاده می‌کند، همیشه دعا کن.

2- کسی که همواره در فکر خیر و صلاح دیگران است، خود در آرامش به سر خواهد برد.

3- می‌توانم گذشته و تأثیرات آن را فراموش کنم و چشم به راه روشنی که در جلو دارم بدوزم و گام بردارم.

4- درز دنیای افکار و پندار انسان، رنج و عذاب هست ولی می‌توان با توکل به خداوند سایه‌ی این افکار منفی را از خانه‌ی دل دور کرد.